دلم را ناله سرنای بایدبه جان خواهم نوای عاشقانههمینالم که از غم بار دارمبگو ای نای حال عاشقان راببین ای جان من کز بانگ طاسیبخوان بر سینه دل این عزیمتچو ناله مونس رنجور گردد
که از سرنای بوی یار آیدکز آن ناله جمال جان نمایدعجب این جان نالان تا چه زایدکه آواز تو جان میآزمایدمه بگرفته چون وا میگشایدکه تا فریاد از پریان برآیدگرش گویی خمش کن هم نشاید